«خوب، بد، جلف» نخستین فیلم بلند پیمان قاسمخانی، شاید از معدود فیلمهای جشنوارهی امسال بود که اصحاب رسانه ها را در برج میلاد به معنای واقعی کلمه «خنداند»!
بله، در اپیدمی فیلمهای تلخ و سیاه و بشدت ناتورالیستی جشنواره ای که گذشت، تماشای یک کمدی سرگرمکننده و نسبتا خوب، و نه سخیف و مبتذل، از فیلمنامهنویسِ نسبتا کهنهکاری که سالها تجربهی نوشتن در ژانر کمدی را داشته است اتفاق خوشایندی محسوب میشد.
این را فراموش نکنیم که در جشنها و جشنوارههای سراسر دنیا، نگاه جدی و مثبتی نسبت به ژانر کمدی وجود ندارد، کمتر پیش آمده است این دسته از فیلمها در رقابت با درامهای جدی گوی رقابت را بربایند؛ این نگاه نه چندان جدی و مثبت به ژانر کمدی در سینمای ایران متاسفانه تنها منحصر به جشنوارهها نیست بلکه تماشاگران عادی و معمولی سینما نیز با جبههگیری و نگاه منفی به تماشای فیلمهای طنز میروند تا جایی که حتا منتقد ناچار میشود برای برشمردن نکات مثبت یک فیلم کمدی با احتیاط و ترس قلم بزند تا مورد هجمه و انتقاد قرار نگیرد؛ شاید حق با مخاطبان باشد زیرا آنها تجربهی خوشایندی از تماشای فیلم کمدی ندارد. کمدیهای ما اصولا مملو از لودگیاند و شوخیهایی که نه بامزهاند و نه محترمانه و به همین دلیل، وقتی فیلمی باکیفیت نیز در این ژانر تولید میشود با همان نگاه بدبینانه به سراغش میرویم؛ حال آن که پیمان قاسمخانی با ساخت «خوب، بد، جلف» ثابت میکند که میتوان فیلمی «بامزه» و «شریف» در ژانر «کمدی» ساخت که هم فیلمنامه دارد، هم چفت و بست، هم بازیهای خوب و هم اجرایی دقیق و حرفهای که شاید یک شاهکار نباشد اما دست کم از بسیاری از کمدیهای سالهای اخیر سینمای ایران سر و گردنی بالاتر است.
نخستین فیلم بلند قاسمخانی، همانند اکثر فیلمنامههای او، مملو از ایدههای درخشانیست که در بطن اثر، کاملا درآمدهاند و اصطلاحا جواب دادهاند. در وهلهی اول شوخیهای او با «سینمای ایران» و اهالی آن شاید تا حدودی شخصی به نظر آیند اما در عین حال خلاقانهاند و منجر به خندهی مخاطبی میشوند که از این اتفافات خبر دارد. او مدام اتفاقات واقعی سینما را با داستان فیلمش در هم میآمیزد؛ شخصیتهایی نیمهحقیقی – نیمهساختگی خلق میکند، حتی از بسیاری از چهرههای مطرح سینمای ایران همچون شهاب حسینی، عبدالرضا کاهانی، شهرام مکری و... مستقیما نام میبرد و مانی حقیقی را با نام و مشخصات واقعی خود به فیلم وارد میکند و در عین حال، از حمید فرخ نژاد چهرهای جدید و بسیار متفاوت میسازد که در تضادی خندهدار با دو بازیگر مقابلش قرار میگیرد. قاسمخانی همچنین انتقاداتی که ورود پژمان جمشیدی به سینما ایجاد کرد را به شوخی میگیرد و از دلش داستانهای جالبی خلق میکند.
فیلمنامهی «خوب، بد، جلف» شاید به پای بسیاری از فیلمنامههای قاسمخانی نرسد، اما دست کم فیلمنامهای دقیق است که دست کارگردان را برای اجرا باز میگذارد و به او فرصت پیاده کردن بسیاری از ایدههای درخشان را در زمینهی کارگردانی میدهد. همچنین به نظر میرسد قاسمخانی، تعمدا چند سبک را با هم ادغام کرده است، طوری که گاه تشخیصش سخت میشود که «خوب، بد، جلف» یک کمدی موقعیت است یا کمدی اسلپ استیک و یا هجو. این مسئله در صورت درنیامدن، میتوانست اثباتگر سردرگمی کارگردان و فیلمنامهنویس در نوشتن و اجرای کار باشد و حاصل نوعی بیشلختگی و بیتجربگی اما با اندکی اغماض، باید اذعان کنم که این آمیختگی سبکی- اجرایی در کار قاسمخانی جواب داده و ضربهای به فیلم نمیزند. شوخیهای کلامی فیلم همان قدر بامزهاند که اتفاقات به وقوع پیوسته و زد و خوردهای شخصیتها با یک دیگر. به نظر میرسد برخلاف رسم رایج کمدیهای این روزها که در آن شوخیهای کلامی عمده بار فیلم را بر دوش میکشند و تمرکزشان هم عموما بر مسائل جنسی و لودهگریست قاسمخانی تلاش میکند تمرکز خود را تنها بر شوخیهای لفظی نگذارد و از زاویهای دیگر به قضیه نگاه کند. جنس شوخیهای فیلم متناسب با خود فیلم است و کنش شخصیتها با گفتار آنها همخوان است و ابلهانه بودن موقعیتهای ایجاد شده توسط آنها را تشدید میکند که این خود به خندهدارتر شدن آن میانجامد و در نتیجه میتوان از آن به عنوان یکی از نقاط مثبت فیلم نام برد.
انتخاب بازیگران فیلم نیز هوشمندانه است. تقابلهای ایجاد شده میان حمید فرخنژاد با زوج جمشیدی-درخشانی به بامزهتر شدن فیلم کمک می کند و بازیگران فرعی کار نیز جملگی بازیهای خوبی دارند، خصوصا ویشکا آسایش،نسیم ادبی و امیرمهدی ژوله که برای ایفای نقش خلافکارترین شخصیت فیلم احتمالا دورترین گزینهی ممکن بوده است. پایان بندی مناسب فیلم نیز با بافت آن هماهنگ است و تاکیدیست بر پوچی همه اتفاقات و رخدادهای داستان و البته یک سرانجام غافلگیرکننده نیز برای چنین فیلمی محسوب میشود.
آن چه دربارهی «خوب، بد، جلف» نوشتم به معنای بینقص بودن کار نیست. فیلم، در فیلمنامه و اجرا قطعا ضعف و کاستیهایی دارد اما اگر آن را با بسیاری دیگر از فیلمهای هم ژانرش مقایسه کنید پی خواهید برد که نخستین فیلم بلند قاسمخانی به جرئت سر و گردنی بالاتر از نمونههای دیگر این ژانر مثلا «من سالوادور نیستم»، «پنجاه کیلو آلبالو»، «آس و پاس» و... قرار میگیرد و عمده دلیل این موفقیت، اهمیت دادن کارگردان به جزییات فیلمنامه و اجرای اثرش است. در واقع قاسمخانی، به واسطهی کمدی بودن فیلمش، آن را به حال خود رها نکرده و سعی میکند از بالاترین قابلیتهای خود برای انسجام بخشیدن به اثرش استفاده کند که نتیجهاش را هم میبیند. او به کمدی احترام میگذارد و پاسخ این احترام را میگیرد.
به نظر میرسد اکران کمدی پرشخصیت و هجوآمیز پیمان قاسمخانی، در میان خیل انبوه درامهای اشکآور و سیاه، یک «ضرورت» برای سینمای ایران محسوب میشود؛ فیلمی در ژانر کمدی که مبتذل نیست، بامزه است و میتواند برای نود دقیقه مخاطب را از روزمرگیهای خود جدا کرده و با ریتم مناسبش او را به دنبال خود بکشاند. پیمان قاسمخانی، به رغم تمام کاستیها و ایرادات فیلمش، در اولین تجربه کارگردانی خود، گامی رو به جلو برمیدارد و به مخاطب خود احترام میگذارد و این خود، بسیار احترام برانگیز است.